انیساانیسا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
مهرسامهرسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

مثل عشق

سومین جمعه سال91

1391/1/20 11:15
نویسنده : آنیسا جون
415 بازدید
اشتراک گذاری

از 5شنبه شب مامایی برنامه ریزی کردم تا از صبح بریم پارک و به مامان جون هم زنگ زدم و گفتم که ما میخواهیم بریم پارک و اگه دوست دارن اونا هم بیان و گفتم که صبح 9 به ما زنگ بزنن و مارو بیدار کنن تا خواب نمونیم.

اما شب مگه انیسا گذاشت بخوابیم!آخ تا حدود ساعت 3 بیدار بود و نمیخوابید و با وجودی که لامپها خاموش بود شیطونی میکردهیپنوتیزم

مامان جون ساعت 9 زنگ زد و من خواب آلود براش گفتم که دیشب آنیسا خانم نذاشته بخوابیم!

بالاخره با همه ی این اوصاف رفتیم پارک و آنیسا انقدر شیطونی کردکه ما رو پشیمون کرد        

و بعد از اینکه ناهار خوردیم برگشتیم خونه.

عصری رفتیم دیدن خاله الینا که از مکه امده بود و اونجا هم حسابی شیطونی کرد و خاله الی گفت بذار هر کاری میخواد بکنه

شب هم که رفتیم خونه خاله فاطی و اونجا حسابی با ستایش بازی کرد و خندید و وقتی رسیدیم خونه از خستگی سریع خوابید  

اخیییییییییییییییی چه کیفی داره آنیسا زود میخوابه

کاشکی هر شب اینجوری میخوابید.

عکسای آنیسا توی پارک و توضیح شیطونیهاش

آنیسا بغل بابا سعید داره با تعجب به مجسمه طوطی نگاه میکنه.

وقتی مجسمه ها رو دید پشت سر هم میگفت توتو...توتو

اینجا بچه م داره روی سنگها تحقیق میکنهخنده

اینجا هم داره در زمینه ی موسیقی فعالیت میکنه .بعد از مهندسیهاش یه هنر پرداختهچشمک

و بالاخره یه چرت یک ربعی بعد از اون همه شیطونی

بعد از خواب یه نی نی پسملی رو دید که داشت با ماشینش بازی میکرد .بلند شد رفت پیشش و..

.

سعی کرد ماشینش رو بگیره و اول عروسکش رو گذاشت توی ماشین اون پسملیه بعد هم خودش رفت توش نشست و ...

خواهر پسملیه از آنیسا خوشش امد و ...

و به این ترتیب آنیسا جان به هدفش رسید

و چنان جا خوش کرده بود و به هیچ وجه هم پایین نمیامد!

وقت خداحافظی

وقتی امدیم سوار ماشین بشیم بابا سعید نگاش به تاب و سرسره افتاد و گفت بریم یه کمی انیسا رو سوار کنیم و بعد بریم و وقتی سوار تاب شد دیگه نمیخواست بیاد پایینهورا

و وقتی امد پایین وایستاده بودتا دوباره سوار بشه

و سرانجام در راه برگشت به خونه

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان آرینا موفرفری
20 فروردین 91 16:05
عزیزم چه عکسای نازی.مامانی این فسقلی ها خوب بلدن چطور به هدفشون برسن.


ممنون خاله جون
مامان رها
20 فروردین 91 16:09
وای خوشگل خاله دایم به سفر و گردش ماشالله خوب بازی کردیا
عجب سیاستی داری بلاخره ماشینرو صاحب شدی ای بلا قربونت برم
راستی رها یه بوس فرستاده بود رسید به دستتون

ممنون خاله جون. تازه رسید



مامان حنا
20 فروردین 91 22:28
سلام عزیزم خوبی؟؟؟؟
آنیسا جون خوبه؟؟؟؟؟؟؟
چه عکسای نازی انداختین
همیشه به گردشو تفریح باشید
خوشحالم که بهتون خوش گذشته
از طرف من دخملی نازتو ببوس
ببخش عزیزم سرم خیلی شلوغه بازم میام پیشت دوستتون دارم

ممنون خاله جون که به دیدن ما امدین.
مامانی درسا
21 فروردین 91 1:40
عزیزم مامانی بخدا من از این همه انرژی این بجه ها به وجد میام انشاالله همیشه شاد باشی و سالم دختر گلم
نایسل
22 فروردین 91 11:06
عزیززز دلم سال نوت مبارک صد سال به این سالا
ایشالا سال خوبی داشته باشی دختر نازت خوبه انگشتت خوبه؟


فدات خاله جون مهربون.شما هم سال خوبی داشته باشی.
آنیسا گلی من خوبه.انگشتمم به لطف خدای مهربون خوبه
نایسل
22 فروردین 91 16:16
مرسی قربونت برم خیلیممنون که فکرمی دوستتتتت دارممم
آتـــریـســـا جـون
24 فروردین 91 0:28
روزای دوسـت داشـتـنـی آتـــریـســا جـون روزای دوسـت داشـتـنـی آتـــریـســا جـون روزای دوسـت داشـتـنـی آتـــریـســا جـون روزای دوسـت داشـتـنـی آتـــریـســا جـون روزای دوسـت داشـتـنـی آتـــریـســا جـون آپـــــــــــــمممممممممممممممممـــــــــــــ
شهراد شیر کوچولو
24 فروردین 91 9:26
آنی جون دخمل قشنگم عکسات خوجگل شده و اون عکس موسقی قابلمه ای و اونکه با نی نی تو کامیون نشسته ای رو خیلی دوست دارم
همیشه بخند آنی


میسی خاله جون
زهره مامان آریان جون
4 اردیبهشت 91 23:12
حسابی دیگه خسته شدی بعد این همه اتیش سوزوندن.مامانی دخمل گلت رو ببوس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مثل عشق می باشد