کارهای آنیسا جونی
دخترکم روز به روز داره باهوشتر و فعالتر میشه.
میخوام کمی از کارهایی که میکنی بنویسم عزیزم....
در مورد خوابیدنت هنوز که هنوزه ما با خوابیدن شما مشکل داریم و شبها دوست داری تا دیر وقت بیدار باشی و بازی کنی و خیلی دیر میخوابی(1:30 .....2 ...3) و من گاهی شبها از این نخوابیدنت خیلی عصبی میشم ولی چه میشه کرد هنوز خیلی کوچمولویی ناز گلم
جدیدا وقتی میخواهی یه کاری انجام بدی میای دست مامان یا بابا رو میگیری و میبری پیش اونجایی که چیزی رو میخواهی و با انگشتت نشون میدی و به ما میفهمونی که اونو میخواهی.قربون اون انگشتای سفید و کوچمولوت بشم(دیروز دست منو گرفته بودی و میبردی جلو در ورودی و میزدی به در و میگفتی دد...دد و میخواستی با هم بریم دد)
وقت غذا دوست داری خودت غذا بخوری عزیزم و البته چه خوردنی که همه رو دور تا دورت میریزی و حتی گاهی لای موهات هم پلو یا ماست پیدا میشه .قربوون دخترم که میخواد مستقل باشه .
یه چیزی که خیلی دوست داری طوطو هست و همیشه که میریم خونه بابا جون با مینا کلی بازی میکنی و میخندی وتازگیها هم پیشو خیلی دوست داری و ذوق میکنی (یه گربه جدیدا امده خونه مامان جون بچه گذاشته و تو اون و بچه هاشو که میبینی ذوق میکنی)
هر چی که میبینی شبیه تلفنه (کنترل تلویزیون یا کنترل دزد گیر ماشین )و حتی خود تلفن و موبایل رو برمیداری وشروع میکنی به صحبت کردن اونم چه صحبتی.....فقط خودت متوجه میشی.قربون اون حرف زدنت بشم
دوست داری بری سر کابینتهای آشپزخونه و همه چیز رو بیرون بریزی.تا حالا هم چند تا ظرف شکستی.و کابینتی که حبوباتها توش هست از همه بیشتر دوست داری.(چند روز پیش رفته بودی سر شیشه ماش و درشو باز کرده بودی و میخواستی بخوری که ازت گرفتم)