تاب تاب تاب بازی...آنیسای من چه نازی
چند روز پیش با باباجون رفتیم و برات از فروشگاه اسباب بازی فروشی یه تاب خوشمل خریدیم....شب که امدیم خونه بابا سعید خواست برات نسب کنه به قلاب سقف اما چون طنابش کوتاه بود خیلی بالا میرفت و وصل نکرد.حالا شما ول کن نبودی و همش میخواستی تاب بازی کنی...من و بابا سعید اینطرف و اونطرفشو گرفتیم و کمی تابت دادیم تا اینکه خوابت گرفت و من بردمت تو اتاق بخوابونمت و به بابا سعید گفتم تاب رو کنار بزار تا میله بارفیکس بگیریم براش....
چند روز این کار به عقب افتاد و بابا سعید همش یادش رفت برات میل بارفیکس بگیره.....
بالاخره میل بارفیکس جور شد(میل بارفیکس بچگیهای خودم که خونه ی بابا جون و توی انباریشون بود)و تاب شما وصل شد به در اتاقت....
عزیزم خیلی خوشحالی و از خوشحالی تابت امروز ٥:٣٠ صبح بیدار بودی و همش میگفتی...تاپپپپپپپپپپپپ...تاپپپپپپپپپپپپ و تا ٩تابت دادم
شعری که وقتی داری تاب بازی میکنی برات میخونم: تاب تاب تاب بازی..آنیسای من چه نازی