اولین گل دخترم
چند روز پیش آنیسا جون چند تا لوبیا و ذرت که داشت باهاشون بازی میکرد رو برد ریخت پای یکی از گلدونها
قبل از بازی روی اونها اب ریخته بود.
پریروز که امدم گلها رو تقویتی بدم خواستم لوبیا و ذرتها رو جمع کنم که یه جوانه ی کوچولو دیدم!
خوب که نگاه کردم دیدم یکی از لوبیا ها جوانه زده و رشد کرده! آنیسا رو صدا کردم و گفتم ...مامانی بیا ببین لوبیاها که اینجا ریختی یکیش در امده!
من و آنیسا کلی ذوق کردیم.
قربون دستهای کوچولوی دخترم که مولد یه زندگی و حیات جدید بود
برای دیدن جوانه و آنیسا بریم ادامه مطلب.....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی