اولین زیارت
دیروز 4شنبه 23/1/91 اولین روزی بود که آنیسا جون رفت به زیارت حضرت معصومه(س)
یعنی وقتی 1سال و 2ماه و 12روزش بود!
من نمیدونم چرا تا حالا نشده بود بریم حرم!
ولی بالاخره با یک همت جدی رفتیم.(شاید هم طلبیده شده بودیم!)
حالا از حرم رفتن و زیارت بگم که وای نگو از دست آنیسا شیطون بلا.مگه یه لحظه نشست!
همه ی اسباب بازیها و کتاب داستانش و خوراکیهایی که براش برده بودم هم جواب نداد و نتونست بشونتش.
همش به دنبالش بودیم(من و مامان جون)و یه چند دوری دور تا دور حرم رو متر کرد بچه م
من از دیدن اینهمه مامان با بچه های کوچولو از نوزاد تازه متولد شده گرفته تا همسن آنیسا و بزرگتر تعجب میکردم مخصوصا اونایی که نوزاد داشتن با چه شهامتی با بچه ی به این کوچیکی امده بودن توی یه مکان به این شلوغی؟!
مامانم میگه تو خیلی سخت میگیری و صد البته این حرم رفتن هم بیشتر به همت مامان جونی آنیسا بود تا خود من!
اونجا هر بچه ای رو که میدید میخواست باهاش دوست بشه و بازی کنه.
واکنش افراد مختلف هم نسبت به آنیسا جالب بود.به طوریکه یه خانم عرب که داشت رد میشد چندتا کلمه عربی گفت و در اخر به فارسی گفت قربونت بشم! بچه م خیلی خاطرخواه پیدا کرده بود
بالاخره نزدیک نماز مغرب که شد دیدیم ما دونفر از پس این وروجک بر نمیایم و هر لحظه هم حرم شلوغتر میشد به خاطر همین رفتن رو به موندن ترجیح دادیم.و با یه زیارت کوچولو از حرم خارج شدیم.
عزیز دلم امروز برای اولین بار سوار اتوبوس شد.اولش خیلی خوشش امده بود و نشسته بود و بیرون رو نگاه میکرد و جیکش در نمیامد اما یکمی که گذشت شیطونیش گل کرد و میخواست بره وسط اتوبوس
به هر ترتیبی که بود نگهش داشتم و بعد از کمی خوابش برد.
توی حرم عکسبرداری ممنوع بود اما یکی دوتا عکس گرفتم
اینجا مامان جون سعی داشته نگهش داره تا من ازش عکس بگیرم.
اینجاانیسا قهر کرده و دراز کشیده
آنیسا توی اتوبوس