انیساانیسا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
مهرسامهرسا، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

مثل عشق

چند روز تعطیلی

1390/11/24 20:23
نویسنده : آنیسا جون
232 بازدید
اشتراک گذاری

توی این چند روز تعطیلی ما همش در حال رفتن به عروسی بودیم و بسیار خسته شدیم به طوری که امروز که مولودی دعوت داشتیم دیگه نرفتیم(از خستگی چند روز قبل)

جمعه شب عروسی پسر عموی من بود و شنبه عروسی پسر عمه.و آنیسا خیلی خیلی شیطونی کرد.

شب اول همش دنبالش دویدم کل تالار رو چند بار زیر پا گذاشت و وقتی میخواستم بگیرمش در میرفت از دستم!

یه بار هم پرید وسط سن جایی که عروس تنهایی داشت میرقصید و فیلم بردار داشت ازش فیلم میگرفت که آرشیدا(نوه ی عموم رو فرستادم رفت آوردش) در این لحظه مامان عروس داشت از حرص منفجر میشدنیشخند

وقت شام هم که خوابش برد و توی بغلم بود و ما نفهمیدیم چی خوردیم .اوه اخر شب هم تا ساعت 1.30 بیدار بود و نمیخوابیدآخ

شب دوم هم به همین نحو گذشت و از شب پیش منو بیشتر خسته کرد و اخراش دیگه شالو کلاه کردم و فرستادمش پیش باباش. همش میخواست بره اون وسط برقصهفرشتهو همش میخواست بره طرف بچه ها

اخر شب توی ماشین تو بغلم از خستگی غش کرد و خوابید تا صبحهورا

آنیسا اماده برای رفتن به عروسی (شب اول)

آنیسا روی سن (بچه م رفته برقصه)بغل

آنیسا با آرشیدا(نوه ی عموم)

عکسهای شب دوم رو هم بعدا میزارم!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مثل عشق می باشد