شیرین زبونی
امشب مامانم امد اینجا و من رفتم براش چای اوردم و گذاشتم روی میز .
انیسا همش میخواست سمت فنجونها بره و بر داره و من و مامان بهش میگفتیم دست نزن.
اخر سر با حرص در حالی که انگشت اشارشو تکون میداد برای اولین بار گفت:دت ندن(دست نزن)
از اینکه این دو کلمه رو با هم به این شیرینی گفت خیلی خوشحال شدم و بغلش کردم و تا میشد بوسیدمش.
بابا سعید هم که امد براش تعریف کردم و اون هم انیسا رو بغل کرد و بوسید.
قربون شیرین زبونیات بشمممممممممممم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی