انیساانیسا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره
مهرسامهرسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

مثل عشق

نماز خوندن!

وقتی من یا بابا سعید داریم نماز میخونیم انیسا هم میاد جلوی ما و همه ی سجاده رو به هم میریزه. اولا فقط سجاده رو به هم میریخت و تسبیح رو بر میداشت و بازی میکرد اما جدیدا میاد و دو لا میشه روی سجاده و سرشو میزاره کنار مهر. قربونت بشم مامایی که اینقدر زود یاد گرفتی نماز بخونی. وقتی اینکارو میکنه هزار بار قربونش میشم.  دختر خوب مامایی و بابایی ...
16 دی 1390

گریه و بیقراری

دوشنبه از نزدیک ظهر رفتیم خونه مامان جون و با هم رفتیم حمام و عصری با مامان جون و زن دایی رفتیم روزه.(بگذریم از اینکه من راننده بودم و نزدیک بود تصادف کنیم) یه لباس خوشگل مخملی با دامن پفی بهت پوشوندم با یه جفت بوت رنگ لباست .خیلی خوشگل شده بودی . قربون صورت ماهت. توی روزه خیلی شیطونی کردی و همه همش داشتن بهت نگاه میکردن. بعد از روزه رفتیم پیش اقای دکترت و اقای دکتر گفتن که وزنت خوبه و برات یه دستور غذایی  دادن(از یکسالگی باید َشروع کنم) و البته گفتن سه هفته دیگه باز بریم پیششون! خدا کنه ایندفعه دیگه قرصتو قطع کنه(خدا کنه تا سه هفته دیگه دل دردت خوب شده باشه) شب که امدیم خونه بعد از کمی بازی رفتیم که بخوابیم.خیلی بد خواب...
8 دی 1390

کارهای جدید

تازگی یاد گرفته ناز کنه.دست میکشه به موها(البته بیشتر شیبه مو کندنه تا ناز کردن)و میگه نااااا....ناااا(یعنی نازی نازی) امروز باباجونی یادش داد مو شونه کنه و برس رو داده بود دست انیسا و انیسا هم که مثلا موهای باباجونیش رو شونه میکرد میزد توی سرش!!! امشب چند قدم(حدود 6 قدم )بدون کمک کسی برداشت.از وسط حال تا کنار حال.من و سعید خیلی ذوق کردیم.   قربونت بشم مامایی که داری کم کم راه میافتی ...
2 دی 1390

اولین یلدا

مامان:سعید امشب شب یلدااااااااست بابا:اره میدونم مامان:شب یلدااااااااا بابا:خب میدونم.چی شده مگه! مامان:میشه اولین شب یلدای انیسا جونی بابا:اره درسته.قربون نی نی دخملیم که امسال شب یلدا پیش ماست انیسای نازم اولین شب یلدات مبارک** ...
30 آذر 1390

عکس

انیسا و پیشی(اولا از  صدای این پیشی میترسید) عزیزم هنوز زوده شما جارو کنی  بچه م میخواد کمک مامانش کنه انیسا و ترد میل بابا جو+ن+ش(بچه م ورزشکاره) ...
28 آذر 1390

کارهای جدید

وقتی یه چیزی دستشه(مثل بیسکوویت یا اسباب بازیش )رو به من میگیره و میخواد به من بده.(یا به باباسعید) که وقتی بابا سعید اینکارشو برای اولین بار دید خیلی ذوق کرد وخوشحال شد. دستشو به میز میگیره بلند میشه و تا توی اتاق خواب ما دست به دیوار میره و ذوق میکنه. از توی اتاق خودش دست به دیوار تا توی حال میاد. خودشو توی ایینه ی میز ارایش میبینه و با خودش حرف میزنه و خوشحالی میکنه. وقتی بابا سعید از در میاد با صدای بلند دست میزنه و شادی میکنه و میخواد بپره بغل بابا (من بهش میگم هورا بابا سعید امد و اونم بیشتر خوشحالی میکنه)و میخواد که بابا سریع بغلش کنه و اجازه نمیده حتی لباسهاشو در بیاره یا دستشو بشوره!! و سعید هم حساااااااااااس بلد شده از ت...
28 آذر 1390

عکس

انیسا شاد انیسا در حال خوردن سیم شارژ موبایل!!! انیسا در حال دست دسی(موهاش چقدر قشنگه..) انیسا بی حوصله   ...
26 آذر 1390

ماماگفتن انیسا کوچولو

صبحها که از خواب بییدار میشه از توی اتاق خواب بلند میگه ماما گاهی که توی اتاق داره بازی میکنه  و منو نمیبینه میگه ماما بعضی وقتا که توی آشپزخونه هستم  صدام میکنه ماما وقتی شیر میخواد میگه ماما منم میگم جون ماما قربووووووون  ماما ...ماما  گفتنهات بشم کوچولوی نازم ...
22 آذر 1390

شش میم در تربیت موفق

«  نیاز روانی بچه‌های ما، عبارت است از انتقال اثر شش میم. این شش میم را هر کس در کارنامه گذشته زندگی‌اش دریافت کرده باشد، میم هفتمش موفقیت است که خود به خود پدید خواهد آمد: 1- تو محبوبی، 2- تو محترمی، 3- تو مطرحی، 4- تو مهمی، 5- تو مفیدی و 6- تو می‌فهمی.  اگر ما در رفتار و گفتارمان این 6 میم را به فرزندان‌مان انتقال دهیم میم هفتم "موفقیت" خودبه‌‌خود خواهد آمد؛ یعنی باتری روانی انرژی‌‌دهنده فرد شارژ خواهد شد. در آن صورت این آدم در تحصیل و زندگی و کار و... . موفق خواهد شد.  ضد این شش میمی که گفتید، آیا چیزهای دیگری هم هستند که اگر پدر و مادرها انجامش ندهند، عکس این نتیجه را بگیر...
21 آذر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مثل عشق می باشد