خرید
دیشب با مامان جونی تصمیم گرفتیم بریم عصر جدید کمی خرید .هم من برای سالگرد ازدواجمون میخواستم برای سعید چیزی بگیرم مامان هم با جواهر فروشی کار داشت. به این ترتیب تصمیم گرفتیم انیسا رو هم با خودمون ببریم البته با کالسکه اش. بابا جونی میخواست بره هیئت ازشون خواستیم ما رو تا سر فلکه (عصر جدید)برسونه. ماجرا از اینجا که آنیسا خانم باید توی کاسکه اش میشست شروع شد. خانم خانما به هیچ وجه حاضر نبود توی کالسکه بشینه . و همش دستاش رو به من دراز و میگفت...من...من...من و غر میزد. اینقدر من من من با صدای بلند کرد که همه برگشته بودن بهش نگاه میکردن. بالاخره با اسانسور رفتیم بالا و کمی من بغلش کردم و کمی مامان تا یه دفعه دیدیم بابا سعید امد! خدا رو شکر...
نویسنده :
آنیسا جون
16:56
یه دختر ناز نازی
دیروز یعنی ۵شنبه ۱۰/۹/۹۰ انیسا دختر بسیار بسیار خوب و نازنازی ای بود به خاطر اینکه.... صبح پیش مامان جونش موند و اذیت و شیطونی نکرد تا مامان بره برای بابا کادوی سالگرد ازدواج بخره در طول مدتی هم که در حال عکس انداختن و فوت کردن شمع و بریدن کیک و خوردن کیک و....بودیم اصلا اذیت نکرد و فقط شادی کرد و دست دسی کرد.(البته همش بغل بابا جونیش بود و فقط موقع چند تا عکس بغل من یا سعید) شب هم دوباره خونه بابا جون موند تا مامان و بابا با هم برن بیرون شام بخورن و مامان جون گفت خیلی خیلی دختر خوبی بوده.(من که همش دلم پیشش بود و همش گفتم اگه الان انیسا بود این کارو میکرد...اون کارو میکرد) قربون نی نی دخملی نازممممممممم ...
نویسنده :
آنیسا جون
16:56
لالایی گفتن
شبها موقع خواب چه دردسرهایی داریم که نگو. این خانم خانما حدود ساعت ۹ میخوابن وحدود ۱۱-۱۱.۳۰ بیدار میشن وتازه بازی کردنشون میگیره! دیشب هم همینطور بود ومن از ۱۱ تا ۱۲.۳۰ سعی در خوابوندنش داشتم.اخر کار که خسته شد بودم دراز کشیدم وخودمو به خواب زدم اما دیدم داره برام لالایی میخونه.ودرضمن خوندن دستشو میزنه روی سینم در حالی که خیلی خسته بودم خیلی خندیدم و بغلش کردم و بوسیدمش. این کارو به خاطر این انجام میده چون چند بار این کارو برای عروسکش کردم و دیده و برای خودش هم لالایی خوندم. قربون دخمل باهوشم بشمممممممم ...
نویسنده :
آنیسا جون
16:56
ششمین دندان
ششمین دندون دخمل کوچولوی من و سعید هم در امد. دندون پایین سمت راست. این یکی رو من ندیدم و بابا سعید دید و اون بود که اول متوجه شد! پس ششمین دندون شد 8ماه و دو هفته و دو روز ...
نویسنده :
آنیسا جون
16:13
سومین دندان
اگه گفتین امروز چی دیدم؟؟؟ سومین دندون آنیسا رو که یه کوچولو در امده. خیلی خوشحال شدم و از خوشحالی سریع به مامان جونی زنگ زدم و گفتم بعدش هم به بابا سعید اولین دندون 2/4/90 یعنی 4ماه و 24 روزگی در امد.(پایین سمت چپ) دومین دندون 17/5/90 یعنی 5ماه و6 روزگی. سومین دندون 4/7/90 یعنی 7 ماه و24 روزگی.(پایین سمت چپ) مامان میگفت معمولا بعد از دوتا پایین دو تا بالا در میاد اما برای آنیسا باز پایین در امده!
نویسنده :
آنیسا جون
15:59
اولین شبی که آنیسا تنها خوابید
شب عید قربان شبی بود که انیسا ناناس مامان توی اتاق خودش وتنها خوابید.یعنی وقتی ۹ماه ویک هفته اش بود. وقتی برای مامان جونی تعریف کردم که نینی دخملی تنها خوابیده گفتم که دیگه دخملم بزرگ شده خانم شده و تنها خوابیده. این شب که خوب بود و فقط یک بار بیدار شد.انشاالله شبهای بعد هم خوب میخوابه.... ...
نویسنده :
آنیسا جون
16:54
سرفه های ممتد!!
از ۵شنبه بعد از ظهر نی نی دخملی شروع کرد به سرفه کردن و این ادامه داشت تا شنبه که با بابا سعید رفتیم پیش دکتر جونی آقای دکتر گفتن که چیزی نیست و فقط حساسیته ویه قرص کوچولو داد برای حساسیت که شبها یک چهارم بخوره. شب شنبه و شب یکشنبه خورد اما هیچ فایده ای نداشت و سرفه ها ادامه داشت. شب یک شنبه تا صبح نه مامان خوابید نه آنیسا جونی و مامان که فکر میکرد شاید سرما خوردگیه همش حوله داغ کرد گذاشت تو سینه آنیسا اما این هم فایده نداشت. دوشنبه مامان به بابا گفت بره داروخانه چهار گل بخره(به توصیه مامان جونی)و بابا خرید و دم کردیم دادیم آنیسا (۲قاشق مرباخوری)اما فایده نداشت! ساعت ۵ زنگ زدم مطب و گفتم تا منشی از دکتر بپرسه...
نویسنده :
آنیسا جون
14:52
هفتمین و هشتمین دندان
دوتا دندونهای بالا(کنار دندونهای وسطی)با هم دارن در میان! نمیدونم چرا دندونهای بالای بچه م دوتا دوتا با هم در میاد؟!! قربونت بشه مامایی که تا چند وقته دیگه ۸ تا دندون داری الهی شکر ...
نویسنده :
آنیسا جون
16:50