انیساانیسا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره
مهرسامهرسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

مثل عشق

صبحونه دو نفری

     امروز صبح نی نی دخملی و بابا سعید یه صبحونه دو نفری با هم خوردن که............. امروز آنیسا گلی صبح زود بیدار شد و با بابا سعید در یک خلوت پدر و دختری با هم صبحونه ای خوردن که بابا سعید از این صبحانه بسیار بسیاااااااااار لذت برده بود. قربونت بشم گل دخملم که در کنار بابا بودی وبا وجودت  این همه حس زیبا به باباسعید دادی. ...
20 ارديبهشت 1391

کارهای جدید

  لی لی لی لی حوضک: انگشت اشاره دست راستشو میزاره کف دست چپش و میخونه (اینو مادرجون بهش یاد داده) و تا میگی آنیسا لی لی لی لی حوضک سریع اینکارو میکنه.!!! شیردادن  به عروسک: عروسکشو میزاره کنارش و بلوزشو میزنه بالا تا به عروسکش شیر بده!!! کشتن مگسها: مگس کش رو بر میداره و دنبال مگس میدوه تا بکشتشون بعد هم الکی میزنه رو میز و میخنده !!!! خودش میره سمت دستشویی: وقتی پی پی کرده خودش میره سمت دستشویی تا بشورمش و وقتی هم که جیش کرده باشه پوشکشو میکشه تا به من بفهمونه جیش کرده. وقتی اب میخواد: میره جلوی یخچال و اب سرد کن رو نشون میده تا بهش اب بدم. ...
15 ارديبهشت 1391

دوشنبه 11اردیبهشت

دوشنبه عصر با خاله سمانه پارک دورشهر قرار داشتیم. بابا سعید امد و ما رو برد و این اولین باری بود که من تنهایی با شما میرفتیم پارک. چه پارک رفتنی شد..... من اصلا نتونستم کنار دوستام بشینم و همش به دنبال انیسا از این طرف به اون طرف. این بچه یک دقیقه هم ننشست.و همش در حال شیطونی. قربون شیطونیهات بشم .عکسهای پارک رو در ادامه مطلب میزارم.... راستی امروز ماهگرد تولدت بود عزیزم. دخترم 15 ماهه شدی عزیزم روزی که تو بدنیا امدی مثل امروز هوا بارونی بود ....اون بارون نبود....بلکه اشک فرشته ها بود ....اونها داشتن گریه میکردن چون یکیشون کم شده بود. تحفه ای یافت نکردم که فدای تو کنم......یک سبد عاطفه دارم همه ارزانی تو   ...
13 ارديبهشت 1391

آنیسا و شیطونیهاش

من نمیدونم همه ی بچه ها اینقدر شیطونن یا این نی نی دخملی ما اینقدر شیطونه. اتاقش که یه لحظه تمیز نمیمونه مگر اینکه خواب باشه. در کمد ویترینش که اسباب بازیهاش توشه رو هم تازگی یاد گرفته باز میکنه و...... همه ی اسباب بازیها وسط اتاق.... کاشکی به همون اتاق راضی بود. همه ی حال و اتاق خواب خودمون و اشپزخونه و.... همه جا پر از اسباب بازی های آنیسا خانم. اخرین کاری هم که یاد گرفته باز کردن در کشوهای میز های اتاق خواب خودمونه که بعد از باز کردن همه ی وسایل وسط اتاقن. الهی زودی بزرگ بشی مادر ...عاقل بشی ...این همه ریخت و پاچ نکنی. اینجا با انگشت داره  عکسهای کتاب رو نشون میده و خودش برای خودش میخونه ...
12 ارديبهشت 1391

چند تا کار جدید

این گل دخملی از دیروز تا حالا این کارها روانجام میده 1)از میز آیینه اتاق خواب بالا میره و همه ی وسایل روی میز بغلشو ریخته وسط اتاق به همین خاطر منم مجبور شدم همه ی اون کرمها و ادکلنها و... رو جمع کنم بذآرم توی کشو 2)از کالسکه ش خودش بالا میره و میاد پایین و ذوق میکنه 3)و دیشب هم در جای باطری کنترهارو باز میکرد و ذوق میکرد!!!!! و من میگفتم سعید ازش بگیر و بابا سعید میخندید؟!!!!!  پیوست1) وقتی از میز آیینه بالا رفته بود و داشت همه چیز رو به هم میریخت نمیدونم از کجا یه مداد لب پیدا کرده بود و به دور لبهاش و صورتش کشیده بود!.......واین شد اولین آرایش بچه م!!!!(حالا من نمیدونم از کجا میدونست این چیه؟! برای دیدن عکس اولین ارا...
4 ارديبهشت 1391

اولین زیارت

دیروز 4شنبه 23/1/91 اولین روزی بود که آنیسا جون رفت به زیارت حضرت معصومه(س) یعنی وقتی 1سال و 2ماه و 12روزش بود! من نمیدونم چرا تا حالا نشده بود بریم حرم! ولی بالاخره با یک همت جدی رفتیم.(شاید هم طلبیده شده بودیم!)  حالا از حرم رفتن و زیارت بگم که وای نگو از دست آنیسا شیطون بلا.مگه یه لحظه نشست! همه ی اسباب بازیها و کتاب داستانش و خوراکیهایی که براش برده بودم هم جواب نداد و نتونست بشونتش. همش به دنبالش بودیم(من و مامان جون)و یه چند دوری دور تا دور حرم رو متر کرد بچه م من از دیدن اینهمه مامان با بچه های کوچولو از نوزاد تازه متولد شده گرفته تا همسن آنیسا و بزرگتر تعجب میکردم مخصوصا اونایی که نوزاد داشتن با چه شهامتی با بچه ...
27 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مثل عشق می باشد